من و عشقم توى يه چت روم اشنا شديم،دقيقا ٩٢/٠٢/٠٦،حدود ساعت ١٠ شب(دو روز بعد تولدم
)
همون لحظه ى اول شماره داديم و تماس گرفتيم،خوب شايد به نظر خيليا اينطور دوستى و اشنايى صورت خوشى نداره،راستش منم همين فكرو ميكردم
ولى الان ميگم مهم نيست.......
خلاصه با هم صحبت كرديم،بماند چه صحبتهايى،يعنى بعضياش كه گفتنى هستش رو با تمام جزئيات ميگم ولى از گفتن بعضيا هم معذورمممممممممممم
ميدونيد چيه از همون لحظه ى اول صحبت كردن،يه جور ميل و كشش بهش پيدا كردم،كششى كه توى اين ٢٨ سال زندگيم تجربه نكرده بودم(راستي من متولد ٦٤/٠٢/٠٤ هستم) همون شب گفتم شايد هوس باشه و زود گذر....
فردا از صبح تا ظهر زياد توى فكرش نبودم،يعنى ميومد توى فكرم و زود هم بيرونش ميكردم.ولى طرفاى ٢ اينطورا بود كه دلم خيلى تنگ شد،گفتم بهش اس بدم و دادم ولى بهش نرسيد.فهميدم كه گوشى رو خاموش كرده
راستش به برخورد،گفتم اصلا شمارشو پاك ميكنم و بهش هم اس نميدم ولى از دلم نيومد.منتظر موندم كه شايد گوشى رو روشن كنه.
بلهههههه،بالاخره روشن كرد
حدود ساعت ٤ بود.به هم اس داديم و بعد رفتيم ياهو مسنجر.
خوب فعلا تا همينجا رو داشته باشيد تا روزاى بعد بيام بگم چي شد و چيا گفتيم كه من الان بعد همين مدت كوتاه عاشق شدم
نظرات شما عزیزان:
♣ ™Ehs@n ♣ 
ساعت15:09---12 ارديبهشت 1392
به قول علی ضیای ویتامین 3:
به به:
پاسخ:
...........................